پس مشکل کجا است؟
اکثر سازمان ها به چالش ايجاد همکاري به شيوه اي کاملانادرست پاسخ مي دهند. آنها روي علائم مشکل تمرکز مي کنند و سعي در از ميان برداشتن آنها دارند (مثل اينکه بخش فروش و تحويل آنچنان که بايد با يکديگر همکاري نمي کنند) و کمتر بر ريشه مشکل؛ يعني درگيري در سازمان توجه مي کنند. واقعيت اين است که تا زماني که درگيري هاي سازماني از ميان برداشته نشوند، رسيدن به همکاري در ميان کارکنان و بخش هاي مختلف سازماني امکان پذير نيست. بسياري به اشتباه فکر مي کنند که تاکيد بر همکاري ميان افراد سازماني در نهايت منجر به از ميان رفتن درگيري مي شود. ولي در واقع بسياري از تلاش ها، به فرض تلاش براي ساختاردهي مجدد، در نهايت درگيري را بيشتر هم مي کند. اگرچه بسياري از افراد فاقد درک دروني براي کنار آمدن با درگيري هستند، راه هاي مستقيمي براي مديران وجود دارد تا آنها بتوانند اين درگيري ها را به صورت کارآ مديريت کنند. اين تلاش ها را مي توان به دو بخش اصلي تقسيم کرد. استراتژي هايي براي مديريت عدم توافق در زمان درگيري و استراتژي هايي براي مديريت درگيري زماني که اين اتفاق در سطوح بالاي مديريتي مي افتد. استراتژي هايي براي مديريت عدم توافق در زمان درگيري مديريت ناسازگاري، زماني بيشترين تاثير را دارد که خود گروه هاي درگير در اين ناسازگاري سعي به مديريت آن بکنند. هدف هدايت افراد به سوي حل کردن اين مشکلات به شيوه اي است که به رابطه شان آسيب نزند.